شماره تماس : 09020022169

پیامک شهادت حضرت علی اکبر

پیامک شهادت حضرت علی اکبر

 

 

بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است
وسط خیمه ما روضه مهیا شده است
دست دشمن چه قدر نیزه و تیغ و تیر است
هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است

 

 

هرچه تیر آمده بر روی تنت جا شده است
بین میدان کرمت باز هویدا شده است
آن قدر نیزه نشسته به روی پیکر تو
هر کسی دیده تو را گفته علی پا شده است

 

 

به سر نعش علی اکبر او می خندند
این  جوان مرده همین خنده زدن را کم داشت
خواهرش با وجنات پدرش در راه است
شمع و گل بود که پروانه شدن را کم داشت

 

 

آیینه دلم را سنگ بلا شکسته
کوفی به حال و روز یک پاره تن بخندد
من غرق اشک و آهم لشگر به من بخندد
قبل از بهشت گودال از من بقا گرفتند

 

 

الا تمام جوانان کمک کنید مرا
کنید گریه برای علی اکبر من
کسی که گریه کند در شهادت پسرم
کند شفاعت از او روز حشر، مادر من

 

 

دل بابای علی پاره شدن را کم داشت
این دهان گرگ ها بوی کفن را کم داشت
با سر انگشت زنی شکل تنش ریخت بهم
ریخت و پاش بدنش ضربه ی زن را کم داشت

 

 

اين گونه بود بر تو سلام و درودشان
ديدي چه کرد با تو نگاه حسودشان
از کينه‌ي علي همه آتش گرفته اند
اما به چشم هاي تو مي‌رفت دودشان

 

 

حالا جواب زحمت لیلا چه می شود
فکر جواب مادر تو می کشد مرا
اینک چه گویم از تو به اهل حرم علی
حتماً سوال خواهر تو می کشد مرا
قطعه به قطعه روی عبا چیده ام تو را
این قطعه های دیگر تو می کشد مرا

 

 

بیا که شبه رسولت شبیه زهرا شد
علی به کوفه دوباره غریب و تنها شد
میان تنگه فوج سپاه این صحرا
دوباره کــوچه سیلی زدن مهـــیا شد

 

 

زبرج خیمه برآمد چو کوکب رخشان
سهیل سر زده گفتی مرگ زسمت یمن
زخیمه گاه بمیدان کین روان گردید
رخی چوماه تمام و قدی چو سرو چمن

 

 

ای آیه آیه سوره ی طه اذان بگو
بابا سکوت آخر تو می کشد مرا
این زخم روی پهلوی در هم شکسته ات
فرق شکسته ی سر تو می کشد مرا

 

 

فُزتُ وَ ربِّ کرب و بلا را بخوان علي !
فرق تو را نشانه گرفته عمودشان
ديدم چگونه پهلويت از دست رفته بود
در حمله هاي وحشي و سرخ و کبودشان

 

 

آن قدر پاشیده شده گل برگ هایش
حتی زره طاقت نیاورد آخرش ریخت
آخر نشد بابا بگوید، بی صدا رفت
با آن که هر چه داشت را در حنجرش ریخت
ناباورانه برگِ برگِ آرزو را
با گریه بابا در عبای باورش ریخت

 

 

ناگهان زمزمه ای درصف دشمن پیچید
عطریاس وسمن ولاله وسوسن پیچید
همه گفتندنبی گشته کفن پوش حسین
زره کرده به برش چون احدوبدروحنین

 

 

با هر خداحافظ که در دور و برش ریخت
بال و پر پروانه با خاکسترش ریخت
در پیش روی حسرت چشمان بابا
می رفت و صدها آرزو پشت سرش ریخت

 

 

یا ستاره من زودتر غروب نمودی
بلی که کم شود عمر نجوم صبح و بکاری
خسوف ماه شود در کمال و بدر عزیزا
ولی خسوف تو پیش از کمال شد طاری

 

 

دلم ترا وطن و قلب من شده قبرت
تو در ضمیر من از جمله سرو اسراری
وفا و سیرت و صهبائی ینکه جان دهد اکبر
عزیز فاطمه بگرفته اش به سینه و زاری

 

 

نه اینکه چون علی اکبر افسرده و پژمان
فتد ز رونق و حسن و شگفت و تاب و قراری
بگوید یکه بدی اول کلام من
بوقت نطق ولی در سکوت مضماری

 

 

دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو
دیدنی تر ز من و خنده آن لشگر نیست
استخوان های تو پشت پدر هر دو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست

 

 

ترا ز کشتن اکبر بگو چه سود رسیده
به غیر ینکه دل مادرش تو داغ گذاری
شنیده که شود عندلیب عاشق گل
ولیک وقت طراوت شگفتکی و بهاری

 

 

حالا جواب زحمت لیلا چه می شود
فکر جواب مادر تو می کشد مرا
اینک چه گویم از تو به اهل حرم علی
حتما سؤال خواهر تو می کشد مرا
قطعه به قطعه روی عبا چیده ام تو را
این قطعه های دیگر تو می کشد مرا

 

 

فکری به حال خنده لشکر نمی کنی
این خنده های لشکر تو می کشد مرا
عمه ز خیمه آمده برخیز ای علی
این صحنه در برابر تو می کشد مرا

 

 

هر جا که بوده کربلا یا در مدینه
با زخم اول، زود قلب مادرش ریخت
او اولین رزمنده بود پس بدیهی ست
یک لشکر تازه نفس روی سرش ریخت

 

 

این پاره پاره پیکر تو می کشد مرا
بال سفید پرپر تو می کشد مرا
قربان روی خونی پیغمبری تو
این داغ چون پیمبر تو می کشد مرا

 

 

چه سرت آمده این قدر ز هم وا شده ای
چه قدر پیکر تو مثل معما شده است
دشمنت اشک مرا دیده ولی می خندد
وسط گریه من هلهله بر پا شده است

 

 

الا ای سرو بی همتا، عصای پیری بابا
به والله سرم دیگر از این بدتر نمی آید
اگر چه سعی خود را می کنم،اما
نمی دانم چرا این تیرها از پیکر تو در نمی آید

 

 

زیباترین بیت غزل از دفترم ریخت
وقتی که شاخ و برگ زیبا پیکرم ریخت
یک نیمه از من در وداع از من جدا شد
وقتی به خاک افتاد نیم دیگرم ریخت

 

 

من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
صبحم ز ستاره سحرم دست کشیدم
شد روز جهان از نظرم تیره تر از شب
آنجا که ز نور بصرم دست کشیدم

 

 

یک عمود آمده اما دو نفر تا شده اند
تو سرت تا شده و من کمرم تا شده است
تو شبیه پدرم بوده ای اما حالا
وجه تشبیه تو با پهلوی زهرا شده است

 

 

در رزمگاه عشق نه فرق پسر شکست
گویی درست، شیشه عمر پدر شکست
پشتی که جز مقابل یکتا دو تا نشد
پشت حسین بود و ز داغ پسر شکست

 

 

بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است
وسط خیمه ما روضه مهیا شده است
دست دشمن چه قدر نیزه و تیغ و تیر است
هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است

 

 

ز دستم می روی اما صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
سرم را می گذارم روی کتف خواهرم زینب
الا ای محرم دردم چرا اکبر نمی آید

 

 

کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تو را روی دلم بگذارند
پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند

 

 

برخیز از جای خود،ای گل پرپرم
ای اذان گوی من،ای علی اکبرم
بعد تو دنیا جهنّم شده
قامتم از داغ تو خم شده
غرق آتش بابا شد،
جسمت ارباً اربا شد
علی اکبر پسرم

 

 

ای یاس پرپر من علی اکبر من
شِبه پیمبر من علی اکبر من
از داغت ای علی جان گریان دو چشمِ لیلا

 

 

شهادت جوان و شاب کربلا
کی می گفت از گل بهتر ست او
شبیه حضرت پیغمبراست او
علی مرتضی آمد به میدان
ولی نه! نه! علی اکبراست او

 

 

زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
 به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
 از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه،لب واکن و انگور بخواه از بابا

 

 

بسته اهل آسمان
 دل بر عشقِ تو جوان
این شادیِ دشمنان
 آتش می زند به جان
لاله گونِ چاکِ چاکم
سرو افتاده به خاکم
یا علی اکبر

 

 

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

 

 

فریاد می کشید اکبر که آب نیست
 این آب دست دوزخیان است وخواب نیست
سیلی به مشک خالی شان مینواختند
گویی جوانمردی ای دیگر به کار نیست!

 

 

فلک با این همه جور و جفا و ظلم که داری
تو را نبوده حیا و تو هیچ شرم نداری
چرا که مادر گیتی نزاده چون اکبر
به حسن و قامت و خط مردنش چه سهل شماری